اشاره: با «نادر فلاح» در روزهایی گفتوگو کردیم که نامش در فهرست کاندیداهای بهترین بازیگر نقش مکمل مردِ سیوپنجمین جشنوارۀ فیلم فجر دیده میشد.
او را اما، خیلی پیشتر با بازیهای درخشانش در صحنۀ تئاتر شناختیم؛ تا بعدها که بر پردۀ سینما دیدیمش؛ دیداری که پابهپای کوششهای او و با فراز و نشیب طی شد و حالا دیگر به یک «نما»ی تماشایی و تاثیرگذار رسیده است.
فلاح با پیشینهای روشن در عرصۀ تئاتر، در این سالها هم با بازی در بیش از ۲۰ فیلم سینمایی و چند مجموعۀ تلویزیونی، تجربههای فراوانی اندوخته؛ تجربههایی که حتماً برای بازیگران جوانِ سینما و تئاتر، آموزنده است.
گفتوگوی ما را با این بازیگرِ کرمانیِ سینمای ایران بخوانید.
آقای فلاح! حالا دیگر شما را بیشتر بهعنـوان «بازیگر سینما» میشناسیم؛ بازیگری که در همین سال ۱۳۹۵ در چند پروژۀ سینمایی حضور داشت و با دوسه فیلم به سیوپنجمین جشنوارۀ فیلم فجر هم رفت. اما اگر موافق باشید میخواهیم –به قول شما سینماییها- با یک فلاشبک برویم به کرمان در سال ۱۳۶۹؛ سالی که استاد مهدی ثـانی، نمایشنامۀ «شاهبازی، خیالبازی» را نوشت و یک بازیگر جـوانِ هفدهساله به نام «نادر فلاح» در میان بازیگرانش بود. از آن ایّام بگویید.
من بخش زیادی از سرنوشت امروزم را در هنر، مدیون استاد ثانی هستم. وقتی در هنرستان هنرهای تجسمی درس میخواندم، در هر فرصتی که پیش میآمد فیلمهای سینمایی را که دیده بودم با آبوتاب و ایفای نقشهای بازیگران آن فیلمها برای همکلاسیهایم اجرا میکردم. تا اینکه جناب آقای نوابزاده عزیز و هنرمند فقید آقای تاجالدینی که در آنزمان مدیر و معاون هنرستان بودند، از آقای ثانی دعوت کردند که با بچههای مدرسۀ ما یک تئاتر کار کنند. یادم است که روی حیات به صف ایستادیم و آقای ثانی وقتی پرسیدند که چه کسی دلش میخواهد تئاتر بازی کند، چندتا از بچهها یکصدا گفتند: نادر فلاح! درحالیکه خودم خجالت میکشیدم حتی دستم را بالا بیاورم. به هر حال، جناب ثانی بنده را برای آن کار نمایشی انتخاب کردند و از آن به بعد، تا وقتی که به دانشگاه بروم، بهطور مداوم با ایشان تئاتر کار کردم. حتی رفتنم به دانشگاه هم، در پی تشویقها و دلگرمیهای ایشان بود. مهدی ثانی؛ استاد نازنینی که من را با حافظ و مولوی و فردوسی، با ساعدی و رادی و بیضایی و بزرگان زیادی مثل برتولت برشت، سوفوکل، چخوف و استانیسلاوسکی آشنا کرد و خیلی از نمایشنامهها و آثار ادبی که خواندم، مربوط به سالهایی است که با ایشان کار میکردم. من هنوز مجموعهای از نمایشنامههای مطرح جهان را دارم که نام مهدی ثانی در گوشۀ صفحۀ اول آنها نوشته شده. با همۀ وجود برایشان آرزوی سلامتی و سربلندی دارم. بعد از اولین بازیام روی صحنه، عاشق بازیگری و تئاتر شده بودم و بهترین ساعتهای زندگیام وقتی بود که مشغول تمرین بودم. خستگیناپذیر ساعتها کار میکردیم. خاطرات آنروزها زیاد است که البته از حوصلۀ این مصاحبه بیرون است.
شما چند سال بعد، به تهران رفتید تا هنرهای نمایشی را در دانشگاه پی بگیرید. به نظر میرسد آن رفتن به این معناست که نمیخواستید از قبیل هنرمندانی باشید که به تجربههای عملی بسنده میکنند و اهمیت چندانی برای آموختن از نوعِ دانشگاهی، قائل نیستند؛ یا برای این موضوع، کوششی نمیکنند. تحصیلات آکادمیک برای شما، چه تاثیری در ادامۀ راهی داشت که در آن قدم گذاشته بودید؟
دانشگاه برای من خیلی مفید و مؤثر بود. البته بازیگری علاوه بر توانایی ذاتی هر فرد، نیاز به تمرین فراوان دارد اما بهنظرم بازیگرهایی که تکنیکهای درام و کارگردانی را هم، علاوه بر بازیگری میشناسند، میتوانند با کارگردان و نویسنده دیالوگ بهتری برقرار کنند و پیشنهادهای فنیتر و دقیقتری را ارایه کنند. من بهجز بازیگری، گاهی نمایشنامه و فیلمنامه هم مینویسم و یکیدو نمایش را هم کارگردانی کردهام؛ علاوه بر اینکه خیلی زیاد گرایش به کارگردانی فیلم هم دارم و فکر میکنم همین امر باعث میشود وقتی مواجه میشوم با کارگردانهایی که گرایش به ژانرهای مختلف هنری دارند، دچار سردرگمی نشوم و راحتتر بتوانم خودم را با شکل و شمایل اجرایی آنها هماهنگ کنم. امروزه سینما و تئاتر علاوه بر هنر بودنشان، نوعی از علم هم بهحساب میآیند و تحصیلات آکادمیک در معتبرترین دانشگاههای دنیا، گواه این مدعاست که بازیگرهای علمی بهتر از بازیگرهای غریزی میتوانند عمل کنند.
البته که دانشگاه از کسی هنرمند نمیسازد، اما زمینههای مطالعه و سواد هنری را فراهم میکند تا هنرمندان مرزهای خلاقیت خودشان را گسترش دهند.
من تا وقتی که در کرمان بودم، بیشتر تئاترهایی را کار میکردم که آقای ثانی دربارۀ آن شکل و شمایل تئاتری به یقین رسیده بود و یکی از ویژگیهای برجستۀ آن نوع از تئاتر، استفاده از مؤلفههای اقلیمی بود؛ اما در طول تحصیلم در دانشگاه، با شکلهای دیگری از اندیشیدن و کارکردن در تئاتر هم آشنا شدم که بهنظرم این شناخت برای هر هنرمندی، الزامی است. باید در جوانی از مرزبندیهای مختلف عبور کرد تا در سنین پختگی، بهنوعی از ثباتِ تجربهشده و تازه رسید.
در کنار تحصیل، تجربههای عملی شما هم ادامه پیدا کرد و در کارنامۀ هنریتان کارگردانی یا بازی در چندین اثر نمایشی –در تهران و کرمان- دیده میشود. ارزیابیتان از این کارنامه چیست؟ نادر فلاح در آن سالها، چه هدفی را دنبال میکرد؟ تئاتر، کجای زندگی او بود؟ از کی به فکر سینما افتاد؟
من در سالهایی که با آقای ثانی کار میکردم، تجربۀ یک کار تصویری هم داشتم که مربوط به یک سریال بومی بود و آن، اولین تجربۀ بازی من در مقابل دوربین بود. البته آن تجربه باعث نشد تا من شوق بازیگری تئاتر را با وسوسۀ بازیگری سینما عوض کنم. تئاتر برای من بیهمتا بود و هنوز هم هست. هنوز وقتی در یک سالن تئاتر، یک نمایش زیبا و تاثیرگذار میبینم، آنقدر بهوجد میآیم که دلم میخواهد بروم روی صحنه و فیالبداهه بازی کنم. سینما خیلی ارزشمند و تاثیرگذار است، اما در سینمای ایران فرصت کمی در اختیار بازیگر قرار میگیرد تا با تمرین و تحقیق زیاد به خلق یک کاراکتر برسد. معمولاً با فاصلۀ کمی تا فیلمبرداری، فیلمنامه به دست بازیگر میرسد و مجال تمرین خیلی کم است. بسیاری از کارگردانهای سینما اصلاً اعتقادی به تمرین ندارند و شنیدهام که بعضیها تا لحظۀ آخر هم فیلمنامه را در اختیار بازیگر قرار نمیدهند تا بهاصطلاح کاراکتر تازه و بکر بماند؛ یا به قول معروف میگویند با تمرین زیاد نقش بیات میشود؛ که من اصلاً نمیفهمم «نقش بیات میشود» یعنی چه!؟ اما در تئاتر از این حرفها نیست؛ بازیگر باید زیاد تمرین کند و هر شب هم نقش را بازی کند و بیات هم نمیشود. من بازیگرم و در هر مدیومی که بازی کنم برایم لذتبخش است، اما قلباً آرزو دارم در شرایطی کار کنم که از نظر مالی و زمانی مجبور نباشم به سرعت یک نقش را بازی کنم و مجال خلق با جزییات بیشتر و کشف لحظات دور از دسترس برایم فراهم شود. فکر میکنم بازیگران بزرگ دنیا در سینما و تئاتر، در چنین شرایطی است که میتوانند شخصیتهای جاودانه خلق کنند.
سـینمای حرفـهای بـرای شـما با «چنـد کیـلو خرما بـرای مراسـم تـدفین» شـروع شـد، در ســال ۱۳۸۴. فیلمی متـفاوت از سـامان سالور که از منتقدان سینما نمرۀ قبولی گرفت؛ و انگار برای شما هم یک شروع خوب بود. از آن تجربه بگویید.
آن فیلم را خیلی دوست دارم. شروع خوبی بود، اما منجر به ادامۀ مستمر حضورم در سینما نشد. من با یک فاصلۀ چندساله توانستم دوباره با «چند مترمکعب عشق» به سینما برگردم.
از «چند کیلو خرما برای مراسم تدفین» تا «چند متر مکعب عشق» که یک نقطۀ عطف در کارنامۀ سینمایی شماست، هشت سال راه است. این راه چگونه طی شد؟
در فاصلۀ بین این دو اثر سینمایی، من فیلمهای متعددی بازی کردم؛ از جمله «بیپولی» با آقای حمید نعمتاله، که تجربۀ خیلیخوبی بود. اما در همۀ این فیلمها نقشهایی را بازی کردم که یا خیلی کوتاه بودند، یا چندان مؤثر و چشمگیر نبودند. کار کردن در این فیلمها به تجربۀ من چیزی افزود، اما نتوانست باعث شود تا اعتبار کافی را برای گرفتن نقشهای مهمتر بهدست بیاورم. برای مدتی از تهران به کرمان برگشتم و در کرمان بههمراه بابک دقیقی و مجید حاجعزیزی، گروه «تیاتر زا» را تشکیل دادیم و خیلی جدی به تمرین و تولید تئاتر پرداختیم که حاصل آن دوره، نمایشهای «گاهی بخند دراکولا» و «لعبتبازی در نیمترنج پتۀ کرمان» به کارگردانی بابک دقیقی و همکاری با جلیل امیری و امین شجاعی برای کارگردانی دو نمایش «دوبهدل» و «افق در آوای پرندگان زرد» بود که همۀ این چهار نمایش در جشنوارۀ تئاتر فجر و مجموعۀ تئاتر شهر تهران اجرا داشتند و نمایش «لعبتبازی…» در جشنوارۀ بینالمللی تئاتر ترکیه هم به روی صحنه رفت. در فاصلۀ این سالها، ادامۀ تحصیل هم دادم و کارشناسیارشد تئاتر را از دانشکدۀ هنر و معماری دریافت کردم.
تا اینکه رسیدید به «چند متر مکعب عشق». ایـن فیلم موفق در سال ۱۳۹۲ ساخته شد و تواناییهای شما در بازیگری را بیش از پیش نشان داد. از خاطراتتان با «عبدالسلام» بگویید؛ آدمی که تندیس بهترین بازیگر هفدهمین جشن خـانۀ سینما را برای شما آورد…
من زمانی برای فیلم جمشید محمودی دعوت شدم که تصمیم گرفته بودم نقشهای جدیتری را در سینما بازی کنم و با توجه به اینکه کارگردان من را برای نقش دیگری انتخاب کرده بود، اما اصرار کردم که نقش «عبدالسلام» را بازی کنم. کارگردان با استدلالهای خیلی درست اعتقاد داشت که من نمیتوانم این نقش را بازی کنم؛ اما بعد از مدتی به من اعتماد کرد و پذیرفت، که خوشبختانه فیلم و نقش خوبی شد و برای من یک گام خیلی بلند در سینمای ایران بود. گرچه در جشنوارۀ فجر، حتی من را کاندیدا هم نکردند که هنوز برایم سؤال است که داوران آن دوره با چه معیاری بازیها را قضاوت کردند که توانستند من را بهحساب نیاورند. برای همان نقش، در جشن حافظ کاندیدا شدم که البته جایزه نگرفتم، اما با افتخار از طرف اکثریت صنف سینما بهعنوان بهترین بازیگر نقش مکمل، در جشن خانۀ سینما انتخاب شدم و برایم خیلی ارزشمند است این جایزۀ صنفی.
از آن سال به بعد، شما هرسال در ۳-۴ فیـلم سینمایی بـازی کردهاید و حتماً پیشنهادهایی را هم نپذیرفتهاید. از انتخابهایتان در دوسه سال اخیر راضی هستید؟ شما، هم با کارگردانهای سرشناس کار کردهایـد و هم با کارگردانهای نـهچـندان شـناختهشده. نقشهایی هم که بازی کردهاید متفاوت بوده؛ نقش اول، نقش مکمل و نقشهای کوتاه. ملاکهایتان برای انتخاب فیلم چه بوده؟
نه، از همۀ نقشهایی که انتخاب کردم راضی نیستم؛ از چندتایی هم بهشدت پشیمانم. متاسفانه شرایط، چیزی را به من تحمیل کرد که با نگاه امروزم هرگز نباید میپذیرفتم، ولی به هر حال؛ آدم است و اشتباه.
برای انتخابها، ملاکهای متغییری داشتم؛ در جایی میخواستم با یک کارگردان نامآشنا کار کنم، درحالیکه نقش چندان برایم دلچسب نبود، و در جایی به خاطر دستمزد ناچیز ولی ضروری، یک نقش را قبول کردم؛ و هروقت که در بند شرایط تحمیلی و مصلحتاندیشیهای کوتهفکرانه نبودم، نقشهایی را انتخاب کردم که فکر میکردم میتوانم بهعنوان یک بازیگر با آنها دستوپنجه نرم کنم و شخصیتی جذاب و تاثیرگذار را خلق کنم. شاید باورتان نشود، ولی یکیدوتا از فیلمهای کوتاهی که بازی کردم، برایم خوشایندتر از سینماییهایی بوده که براساس مصلحتاندیشی انتخاب کردم. تا وقتی که یک بازیگر بتواند خودش را اثبات کند راه سخت و ناخوشایند و خطرناکی در پیش دارد و چهبسا بازیگرهای خوبی که در این مسیر قربانی شدهاند و پیش از رسیدن به آنچه که شایستگیاش را داشتهاند، از راه بازماندهاند.
به نظر میرسد نقشتان در فیلم تـازۀ «دریـاچۀ مـاهی»، یک تجربۀ متفاوت در کارنـامۀ بازیگری شماست؛ آن هم در ژانر سینمای دفاع مقدس. لطفاً از این تجربه هم بگویید.
جذابیت این کاراکتر برای من، ایفای نقش در دو برهۀ زمانی و بازی در جوانی و پیریِ مردی بود که با مردم عادی کمی تفاوت دارد. شخصیت در موقعیتهای دراماتیکی قرار میگیرد که برایم جذابیت داشت.
گفتید اینروزها در قشم، مشغول یک فیلم سینمایی هستید. دربـارۀ این فیلم هم میگویید؟
فیــلم «همچنــان کـه میمـردم» اولیــن سینماییِ مصطفی سیاری است که با خانم الهام کردا و دوستان خوبم مجید آقاکریمی و وحید راد در این فیلم همبازیام. ماجرا دربارۀ چهار خواهر و برادر است که با جنازۀ پدر راهی سفری میشوند.
خیلی ممنونم. و حالا «نادر فلاح» یک بازیگر باتجـربه و شناختهشده در عرصۀ سینمای ایران است. در این سینما که حواشی زیـادی هم دارد؛ از سوپراسـتارزدگی تا باندبازی و… چه میکنید که از حاشیهها بهدور باشید؟
تا تو را نوح است کشتیبان، ز طوفان غم مخور.
> منتشرشده در شماره چهارم مجله «جنگ هنر مس» (۱۳۹۵)