| گزیدهای از یک مقاله |
ایران از دیرباز محل برگزاری نمایش بوده است، اما از تئاتر به مفهومی که در یونان پدید آمد، کمتر نشانی در دست است. ایرانیها علاقۀ زیادی به نوشتن نداشتند و چنانکه پیداست دبیری کاری والا بهحساب نمیآمده است. در آن روزگار زندگی در حرکت میگذشته و کمتر مجال نشستن و تماشا بوده است. اما تماشا به معنی رفتن و دیدن یا دیدن در حرکت در دستهرویها و بهاصطلاح کارناوالها صورتهای مختلفی داشته است. آنچه پس از هزاران سال به صورت دستهرویها در حوزۀ نمایشهای ایرانی به ما رسیده، شکلهای تحولیافتۀ همان نمایشهاست که اغلب در حوزههای بارانخواهی، آفتابخواهی، تمنای باروری و برکتبخشی صورت میبستند. این نمایشها در تمام حوزۀ فرهنگی ایران قدیم از هم تاثیر میگرفتند و صورتهای مشترکی داشتند، اما چنانکه ذکر شد، بیگانه و رها از قید نگارش بودند. سنتهای نمایشی، شفاهی و سینهبهسینه منتقل میشد.
از همان زمانها بود که یونانیها که سنتهای مکتوب داشتند به نگارش متون نمایشی به شکل اشعار دراماتیک روی آوردند. آنها اسطورههای خود را در تحولی شگفتانگیز در قالب متون نمایشی گنجاندند. این، فرآیندی ناگهانی نیز نبود، سالها طول کشید تا از همخوانیها و حرکتهای دستهجمعی به گفتارهای نمایشی برسند.
همخوانیها یا سرودهای دستهجمعی را ایرانیان هم داشتند، اما زمینه برای تبدیل آنها به متون نمایشی وجود نداشت. فراغتی بهدست نیامد. اینکه در جشنوارههای مذهبی جمعیت شهر به دامنۀ تپهها رود و بر سنگهایی که تراشیده اند بنشیند و به نوعی در سرنوشت خود شرکت کند، در این سوی دنیا بهراحتی امکانپذیر نبود. پس تئاتر به صورت اجرای متونی که ذهن آدم را به چالش بگیرد، او را از ترس بر جای بخشکاند و از شفقت از خویش بهدر برد، اضطرابهای او را بتکاند و سبکبار به شهر برگرداند، در جایی شکل میگرفت که امکان سخنوری از یکسو و شنیدن از سوی دیگر امکانپذیر بود. از همین رو بود که در دورهای کوتاه و البته سرنوشتساز، نمایشنامهنویسان یونانی از هم سبقت میگرفتند و جشنوارۀ تئاتر به همان اهمیتی دست یافت که بازیهای المپیک داشتند. شرایط بسیاری دست به دست هم دادند تا هنر نمایشنامهنویسی به این رفعت برسد. در ایران چنان شرایطی و احتمالاً چنان نیازی نبود یا احساس نمیشد. شکوه امپراتوری اقتضائات دیگری داشت. سرزمینهای پهناور چنان تنوعی داشتند که امکان گردهمآیی و پرداختن به چنین مباحثی در اولویت نبود. به این ترتیب، جستوجوی تئاتر با تعریف یونانی در ایران باستان تاکنون به نتیجۀ روشنی نرسیده است. تنها از دورۀ حکومت یونانیها بر ایران و دورۀ بعد از آن، که دورۀ یونانیمآبی است، نشانههایی از این نوع نمایش در ایران نیز به چشم میخورد.
تاثیر هنر یونانی در شرق علاوه بر پیکرتراشی، در ادبیات نیز قابل مشاهده است. بعضی از پژوهشگران ایرانی، از جمله دکتر مهرداد بهار، بر این عقیدهاند که در بعضی از افسانهها و حماسههای ما، مثل بعضی از داستانهای معروف شاهنامه، تاثیر تراژدی یا تعریف ارسطو انکارناپذیر است. او مشخصاً در کتابِ «از اسطوره تا تاریخ» خود به سهچهار مضمون در داستانهای شاهنامه اشاره میکند، مثل داستان سیاوش و افراسیاب که در نهایت همه نابود میشوند، داستان رستم و اسفندیار که به قول بهار ساختاری تراژیک دارد و داستان سیاوش و سودابه که نوع داستانپردازی شباهتی به داستانپردازی شرقی قبل از فردوسی و حتی بعد از او در داستانهای نظامی یا خواجو و امثال آنها ندارد. بهار در صفحۀ ۲۴۴ کتابِ «از اسطوره تا تاریخ» نمونۀ رستم و اسفندیار را با داستان ایلیاد مقایسه کرده است.
از نظر شخصیت، آگامنون با گشتاسب، اسفندیار با آشیل یا آیسخولوس، هکتور با رستم قابل مقایسه است. از نظر مکان، تروا مشخصات سیستان را دارد، سرزمین کوچکی در جوار شاهنشاهی ایران. حتی پاریس و زال هر دو کودکان طردشده اند که با نیروهای ماوراءطبیعی ارتباط دارند. هنر فردوسی -به گفتۀ بهار- حفظ اصالت روایتهای ایرانی با زبان شگفتآور خود بوده است.
اما از اجرای تئاتر در ایران نیز شواهدی نه در متون ایرانی که در نوشتههای یونانیان باقی مانده است. پلوتارخ تاریخنویس یونانی در مهمترین کتابش به نام «مقایسۀ زندگیها» به ورود سههزار نفر هنرمند و اجرای تئاتر در شهرهای همدان و کرمان اشاره می کند و این در بازگشت اسکندر از هند و توقف او در ایران بوده است. اشارۀ نخست به شهر اکباتان (همدان) در سرزمین مادهاست و در اشارۀ دوم در مبحث اسکندر در کرمان (کتاب اسکندر، بند ۸۸) مینویسد:
«اسکندر پس از اینکه به قشون خود استراحت داد در هفت روز از کارمانیا (کرمان) گذشت…»، پس از توصیف عیش و عشرت و صدای نی و نیلبک و بوق و پایکوبی و بازی می نویسد: «اسکندر چون به قصر شاهان کرمان رسیده، از مسابقهای دیدار کرد و چون رفیقش باگواس برنده شد، سراسر تئاتر را طی کرد تا در کنار اسکندر بنشیند.» در جای دیگر می نویسد: «اسکندر در کرمان به چند نفر اجازه داد که برای تماشای نمایشها در ردیف اول بنشینند.»…
> متن کامل این مقاله در شماره اول «جنگ هنر مس» منتشر شده است.