اشاره: میز اتاق کار حجتالاسلام محمدجواد حجتی کرمانی در روزنامۀ اطلاعات پُر است از کتاب و دستههای کاغذ پرینتشدهای که بهجز خود او بعید است کس دیگری بداند که خط و ربط اینهمه پرینت و پیشنویس چیست. در یکی از نخستین روزهای پاییز ۱۳۹۸ او پشت میز کارش مشغول مرتب کردن بخشی از همین پرینتها بود: «مجموعهشعر تازهام را دارم آماده میکنم. برای چاپ هنوز باید چند نفر آن را بخوانند. احتیاج به ویرایش دارد. برای همین نمیتوانم به شما بدهم که شعرها را در مجله چاپ کنید.» این را کسی میگوید که متولد ۱۳۱۱ است و هنوز هم امیدوارانه کار میکند. گفتوگو با حجتی کرمانی با محوریت بررسی دیدگاههایش در حوزۀ فرهنگ و شعر و ادبیات بود اما پای سیاست هم به آن باز شد. در آخر هم، با این پرسش تمام شد که: اینهمه شوق زیستن و امیدواری، از چه نشأت میگیرد؟… این شما و این هم پاسخهای «محمدجواد حجتی کرمانی» به پرسشهای «جُنگِ هنرِ مس».
آقای حجتی، شما از روحانیانی هستید که شخصیتی چندوجهی دارید. هم فعال سیاسی بودهاید، هم اهل پژوهش و مباحث حوزوی هستید و هم دستی در حوزۀ فرهنگ و ادبیات و شعر دارید. علاقه داریم در این گفتوگو بیشتر دربارۀ علایق فرهنگی و ادبی شما پرسوجو کنیم. چگونه با شعر آشنا شدید و با آن انس گرفتید؟
آشنایی من با شعر، از پدرم شروع میشود. یکی از اشعاری که در یکی از کتابهای شیخعباس قمی ذکر شده، همیشه ورد زبان پدرم بود. مرحوم حاجشیخعباس، خودش هم در ادبیات عربی و فارسی، ید طولایی داشت. به هر حال، این علاقه از کودکی شکل گرفت. حاجشیخعباس قمی در یکی از آثارش این شعر جامی را آورده که:
زندهدلی از صف افسردگان/ رفت به همسایگی مردگان/ پشت ملامت به عمارات کرد/ روی ارادت به مزارات کرد/ حرف فنا خواند ز هر لوح خاک/ روح بقا جست ز هر روح پاک…/ کاینهمه از زنده رمیدن چراست/ رخت سوی مرده کشیدن چراست/ گفت: بلندان به مغاک اندرند/ پاکنهادان تهِ خاک اندرند…/ زنده شدم از نظر پاکشان/ آب حیات است مرا خاکشان
این شعر را همیشه بر سر مزار پدرم و سایر بزرگان میخوانم. این آغاز آشنایی من با ادبیات و شعر بود. بسیاری از منظومهها را خواندهام؛ هم در شعر شاعران قدیم و هم شاعران معاصر؛ محدودیتی هم برای خودم قائل نبودم. البته، آنچه را که اینروزها بهعنوان شعر سپید چاپ میشود، نمیپسندم. اما در میان شاعران نوپرداز، آثار نیما، فروغ فرخزاد، اخوان و شاملو را خواندهام و اثر پذیرفتهام. مثلاً آن شعر فروغ که میگوید: «تو میدمیّ و آفتاب میشود»؛ ببینید چقدر پراحساس است. اخوان هم خیلی بر من اثر گذاشته؛ خیلی مرید ایشان هستم؛ اما شعر «زمستان»ش خیلی غمافزا و نومیدانه است؛ در جایی نوشتهام که من برخلاف اخوان، بسیار امیدوارم.
به چند تن از شاعران معاصر اشاره کردید؛ آشنایی شما با شاعران قدیم، مثل حافظ و فردوسی و سعدی و مولوی و دیگران، چگونه شکل گرفت؟
من چون طلبه بودم، ابتدا بیشتر با مرثیهها آشنا شدم. برخی از مرثیههایی که ذاکران اهلبیت (علیهمالسلام) و طلبهها میخواندند، از مرحوم فؤاد کرمانی بود. ایشان شعرهای بسیار زیبایی برای امام حسین (علیهالسلام) دارد. یادم هست سیدجواد ذبیحی -که خداوند ایشان را هم رحمت کند- در ایام عاشورا معمولاً در رادیوتهران از شعرهای فؤاد کرمانی میخواند. برخی اشعار ذاکران، از افراد دیگری مثل جودی و ناصرالدینشاه بود. خلاصه، این پیشینۀ ذهنی در من بود. از شاعران کهن هم، گلستان سعدی را خواندم و با حافظ هم آشنا بودم.
برگردیم به شاعران معاصر و شعر نو. این آشنایی از کجا شکل گرفت؟
من در زندان با شعر نو آشنا شدم. دفترهای شعر فروغ فرخزاد، اخوان ثالث و شفیعی کدکنی را میخواندم. گزیدهای از شعرهای فروغ فرخزاد، اخوان، آقای ابتهاج و دیگران را هم برای خودم نوشته بودم. من بسیار مرید آقای ابتهاج هستم. خیلی دوست دارم که با ایشان دیدار کنم. بسیار هم تحت تأثیر آثار و شخصیت خانمها سپیده کاشانی و طاهره صفارزاده هستم. در زمان ریاستجمهوری آیتالله خامنهای، ایشان بهدنبال آن بودند که زمینهای فراهم شود تا شعر مناسبی برای سرود جدید جمهوری اسلامی انتخاب شود. من هم آنزمان مشاور فرهنگی ایشان بودم. آقای خامنهای دستور دادند شعرا و آهنگسازان را دعوت کنیم. در آن دعوت، خانم سپیده کاشانی و مهرداد اوستا و دیگران هم حضور داشتند. وقتی خانم کاشانی در جوانی از دنیا رفت، برای ایشان گریه کردم و یک مقاله نوشتم در روزنامۀ اطلاعات که تیترش این بود: «مرگ سپیده را باور ندارم». آقای شفیعی کدکنی هم، که محقق یگانۀ عصر ماست و خوشبختانه با ایشان دیدار داشتم. آشنایی با این شعرا برای نسل امروز مهم است. نسل جدید باید بداند که این شاعران، هم اهل دیانت هستند و هم وطنپرستاند. مثلاً شعری که اخوان در وصف مولا علی (علیهالسلام) دارد، نشاندهندۀ ارادت ایشان به علیابن ابیطالب است.
آقای حجتی، به نظر میرسد همین شاعرانی که اتفاقاً به انقلاب کمک هم کردند، بعد از انقلاب مورد بیمهری قرار گرفتند و حتی رسماً طرد شدند. مثلاً چندی پیش دیدیم که از تلویزیون مستندی علیه احمد شاملو پخش شد، یا همچنان علیه شاعری مثل فروغ فرخزاد حرفهایی زده میشود که جایگاه او را نشانه گرفته است. تحلیلتان چیست؟ این جریانهای مخرب، ریشه در چه چیزی دارد؟
از نظر سیاسی، برخی از این شاعران مثل سیاوش کسرایی و برخی دیگر بهدلیل انتسابشان به جریان چپ، مورد این حملهها قرار گرفتند، یا مثلاً شاملو گفته میشد که سکولار است؛ و به این ترتیب دربارهشان حاشیههایی پیش آمد. از نظر ادبی هم عدهای چنان به شعر کلاسیک و قافیه و ردیف چسبیدهاند که اصلاً شعر نو را هنوز هم قبول ندارند. البته، من رادیو و تلویزیون را الان قبول ندارم؛ چون سطح گفتار آنها تنزل یافته و کوچهبازاری شده است. اتفاقاً آقای خامنهای هم خیلی روی ادبیات رادیو و تلویزیون حساسیت دارند و به آن نقد دارند. یکبار به من میگفتند ناراحتم که چرا در آداب سخن اینقدر تنزل یافتهایم. این حرف تازه مربوط به دورۀ ریاستجمهوری ایشان است؛ حالا که دیگر بماند! وقتی شعر ارزشمندی مانند «ایران، ای سرای امید» هوشنگ ابتهاج را آدم میخواند، میبیند که چقدر ارزشمند است. خب، اینها سرمایههای ماست…
> متن کامل این گفتوگو در شماره چهاردهم فصلنامه «جنگ هنر مس» (پرونده کارنامه فرهنگی «محمدجواد حجتی کرمانی») منتشر شده. نسخه چاپی و فایل پیدیاف این شماره را میتوانید از طریق پیشخان تهیه کنید.