در شعر امروز ایران، اگر بخواهیم سهم کرمانیها را برشماریم، باید در کنار نامهایی چون منوچهر نیستانی، احمدرضا احمدی، کیومرث منشی زاده و طاهرۀ صفارزاده، به احترام بایستیم و کلاه از سر برداریم. زمستان گذشته (شمارۀ یازدهم) پروندهای برای احمدرضا احمدی گشودیم و زمستان امسال را به یاد منوچهر نیستانی، ورق میزنیم؛ شاعری اثرگذار، اما مهجور و غریب. نوشتن و درنوشتن، سرنوشتش بود؛ اگرچه در جوانی رفت و نتوانست بازتاب شعرهایش را در آیینۀ روزگار بنگرد. از نیستانی، چهار دفتر شعر به چاپ رسیده و گزیدهای و کلیاتی؛ اما هیچکدام، نه چنانکه باید بهسامان؛ و این، ما را غبنی است دریغآلود.
نیستانی را بسیاری، پیشرو غزل مدرن میدانند؛ اما راههای رفتۀ او را و مسیرهایی را که گشود، کسی بهدرستی نشان نداده است. این دفتر، با صفحاتی محدود، ادعای چنین کاری را ندارد، اما سعی بر آن بوده که از دریچۀ نگاه برخی از نویسندگان و منتقدان روزگارمان، وجوه مختلف شخصیت ادبی او را نشان دهیم. در این ویژهنامه، بخش ناگفتهای از فعالیتهای ادبی منوچهر نیستانی را در مرور طنزنوشتهها و داستانهای کوتاهش بازمیخوانیم که نگاه طنزآمیز او را در قالب تعلیقه و نقیضه، نشان میدهد. «چیزبرگرها»ی نیستانی ما را به یاد «حالا حکایت ماستِ» عمران صلاحی میاندازد که این طرز طنزنویسی مطبوعاتی را در دهۀ شصت و هفتاد به کمال رساند.
از پاییز تا زمستان، رنجی به درازای همۀ کولاکها و بهمنهای تاریخ، با ماست. اما آنچه ما را در این سیر و مسیر، زنده نگه میدارد، آن امیدِ دیرینه است که همۀ این دشواریها، در قدم باد بهار و گیسوی نگار، آخر شود؛ بهاری که آمدن آغاز نهاده است. به یادِ نیستانی، و همۀ آنها که خاطری پُراندوه چون نیستان دارند، میخوانیم:
تو نیستی و چه گُلها که با بهارانند…