به گمان من، هیچ شاعری نیست که در بلبشوی شعر و نقد معاصر، بیش از «حسین منزوی» -یا حداقل به اندازۀ او- در حقّش ستم شده باشد؛ منهای یکنفر، که نامش «منوچهر نیستانی» است؛ تا حدی که شاید در همین لحظه، بسیاری از خوانندگان این نوشته، با خواندن نامش دچار کنجکاوی شده باشند که: «کی؟». اوضاع شلمشوربای فرهنگ -بهطور اعم- و ادبیات -بهطور اخص- چنان تار منحوسش را در ذهن و دل مردم تنیده است، که تا دهها سال امید هیچ روشنایی نیست. در این شرایط، اهل قلم و دوات و مخلفات نیز، در بهترین حالت، دل به انبوه «رنگیننامه»هایی بستهاند که یکروز باسوادشدنشان را تضمین میکند. رنگیننامههایی که به هیچ قاعدهای جز رابطه پایبند نیستند. برای اینکه حرف به درازا نکشد، این سخن را میگذارم تا وقت دگر.
در چنین شرایطی، جایی در هیچکدام از صفحات عالم برای منوچهر نیستانی نیست؛ و اینهمه در حالیاست که او یکی از تاثیرگذارترین چهرههای شعر امروز، و از نگاهی دیگر، غزلِ پس از نیماست…
…
…
دیروز، خط فاصله
«دیروز، خط فاصله» نام کتاب بعدی منوچهر نیستانی است که در سال ۱۳۵۰ منتشر میشود. این کتاب، به عقیدۀ بسیاری از منتقدان، شاعران و مخاطبان شعر، بهترین و ارزشمندترین مجموعهشعر نیستانی است زیرا شعرهایی که بعدها کارت شناسایی او میشود در این کتاب جا گرفته است؛ ازجمله: «حق، حق»، «کارخانه»، «شب، روز، شب»، «امتحان»، «تو بیمضایقه خوبی» و «قهوهخانه».
به دلیلی که ذکر شد، بدون هیچ تردیدی اگر بخواهیم در حق شعرهای پربار این مجموعه ستم نشود، باید در نوشتهای جدا و مفصل به آن بپردازیم. با اینهمه میتوان به این مجموعه نیز نگاهی گذرا کرد زیرا دربارۀ «دیروز، خط فاصله» -در سالهای دور البته- مقالههای بسیاری نوشته شده است. ازجملۀ کسانی که دربارۀ این کتاب قلم چرخاندهاند میتوان به «محمد حقوقی»، «رضا براهنی»، محمدعلی سپانلو»، «منوچهر آتشی» و «علی باباچاهی» اشاره کرد.
نیستانی در این مجموعه، زبانی پختهتر دارد، ترکیبی تقریباً یکدست و مناسب از واژههای امروز و دیروز ایجاد کرده است، دیدگاه او کاملاً عینی شده و به شاعری تبدیل شده که بهخوبی از عهدۀ هر توصیفی برمیآید. در کتاب «دیروز، خط فاصله»، عینیت بهطور کامل غالب شده؛ البته گاهی شاعر به اقتضای تغزل، به «خطاب» و «محاکات» روی میآورد اما در این لحظهها نیز نوآور است…
…
…
غزل نیستانی
آنان که با روند شعر امروز از سویی و بهطور خاص غزل امروز از سویی دیگر، آشنایی بیشتری دارند، میدانند که جایگاه منوچهر نیستانی در غزل امروز، بسی بزرگتر و ارزشمندتر از جایگاه او در شعر نیمایی و آزاد است. البته، با تاسف باید یادآوری کنم که نسل جوان غزل، آشنایی چندانی با او ندارد. برای اینکه ادعای تاثیر بینظیر او در غزل امروز ثابت شود، کافی است نظرها و قضاوتهای «حسین منزوی» و «محمدعلی بهمنی» را -که دو چهرۀ مهم غزل امروزند- بشنویم و روایت کنیم.
کافی است از «محمدعلی بهمنی» بزرگوار -که خوشبختانه هنوز سایهاش بر سر غزل است- دربارۀ نوجوانی او و دوست صمیمیاش «منزوی» بپرسید تا با خاطرههایی زیبا به شما بگوید که دلیل علاقهمندی این دو دوست به غزل و مصممشدنشان برای ادامۀ این راه، آشنایی با نیستانی بوده است. من بارها این خاطرهها را از زبان او شنیدهام که «وقتی با منزوی آشنا شدم، جلسۀ شعری برگزار میشد که در آن هفتۀ خاص نیستانی باید در آن حاضر میشد، اما نیامد…». قرارها برای روزی دیگر گذاشته شد تا توسط یک دوست مشترک به دیدار او بروند، و همین دیدار کافی بود تا آنها طبق قراری نانوشته، بهطور منظم فاصلۀ محل کار تا خانۀ نیستانی را در کافهها و خیابانها با او طی کنند و ایدههای او را دربارۀ غزل جدید بشنوند. کاش میتوانستم همۀ این خاطرههای شیرین را با جزئیات زیبایی که در لحن خاص بهمنی بزرگ هست، برایتان نقل کنم؛ اما دریغا که خواستنها همه موقوف توانستناند! نتیجۀ آن رابطهها، راه جدیدی است که منزوی و بهمنی برای شعر خود انتخاب میکنند. منزوی و بهمنی ایدههای نیستانی را با گذراندن از صافی وجود خود، بعدها در «حنجرۀ زخمی تغزل» و «گاهی دلم برای خودم تنگ میشود» بروز میدهند…
> متن کامل این مقاله در شماره پانزدهم «جُنگ هنر مس» ویژهنامه «منوچهر نیستانی» منتشر شده است.