ما در مجلۀ «جُنگ هنر مس» میکوشیم در حد توان به مسالۀ توسعۀ فرهنگی و شاخصهای آن توجه کنیم. از نظر شما شاخصهای توسعۀ فرهنگی در چه وضعیتی است و چه دورنمایی برای آن متصورید؟
بحث دربارۀ فرهنگ و توسعۀ آن نیاز دارد به ورود به بحثهای نظری که جای آن اینجا نیست. ولی لازم است به چند نکته اشاره شود. فرهنگ پدیدهای است که بیش از ۵۰۰ تعریف دربارۀ آن وجود دارد. خود این، نشان از پیچیدگی و انتزاع بالای مفهوم فرهنگ دارد. سازمانهای متولی توسعۀ فرهنگ باید با این تعاریف آشنا شوند و ذات این پدیده را بشناسند. این تعاریف را میتوان در سه گروه طبقهبندی کرد: تعاریف ساختاری که بر عناصر سازندۀ فرهنگ تأکید دارند، تعاریف کارکردی که کارکردهای فرهنگ را معرفی میکنند و تعاریف وجودی که بر تجربههای وجودی زیست انسان در بستر یک فرهنگِ خاص تأکید دارند. ترکیب این سه دیدگاه، فهمی جامع و دقیق از فرهنگ ارائه میدهد.
سادهترین تعریف این است که فرهنگ را بستری بدانیم که در آن الگوهای فکری و رفتاری انسانها شکل میگیرد و شیوۀ بودن آنان را رقم میزند. ولی تا ندانیم فرهنگ از چه عناصری ترکیب یافته، تمرکز بر کارکرد فرهنگ کار درستی نیست. در اینباره مقالهای دارم که در کتاب «کیفیت زندگی و شاخص خوشبختی» به تفصیل مورد بحث قرار گرفته. اغلب این گرایش وجود دارد که فرهنگ را به ادبیات و هنر تقلیل دهیم و فعالیت فرهنگی را فعالیت هنری و ادبی بدانیم. هنر و ادبیات، دو عنصر مهم معرفتی فرهنگ هستند؛ ولی بُعد معرفتی فرهنگ، سایر دستاوردهای معرفتی یک جامعه را نیز در بر میگیرد؛ ازجمله، معرفت علمی که شالودۀ پیشرفت تکنولوژی است. تاریخ و زبان و دین نیز سه عنصر مهم فرهنگ یک جامعه را تشکیل میدهند که هویت ملی از آن تغذیه میکند.
برای سیاستگذاری در حوزۀ فرهنگ و توسعۀ فرهنگی، افزون بر آشنایی با مفاهیم و تعاریف، شناخت ماهیت فرهنگ نیز بسیار مهم است. فرهنگ پدیدهای است بسیار پویا و مدام در حال تکوین. مفاهیمی چون مهندسی فرهنگ، با ذات پویای فرهنگ در تعارض است. فرهنگ با محیطی که در آن شکل گرفته و نیز با محیط جهانی که از طریق رسانههای مدرن بر فرهنگ یک جامعه اثر میگذارد، و نیز با پارهنظامهای نظام اجتماعی مانند اقتصاد و سیاست، تعاملی پیچیده و درهمتنیده دارد. هر نوع تحولی در عرصۀ اقتصاد و سیاست، بر فرهنگ تأثیر میگذارد. از سوی دیگر، فرهنگ در سطح زندگی فردی و اجتماعی، تعادلبخش است؛ به فرد کمک میکند میان دنیای درون خود و محیط پیرامونش تعادل برقرار کند؛ و به جامعه کمک میکند که به شیوهای خلاق و سازنده، پاسخگوی تحولات محیطی باشد که با آن تعامل دارد. درنتیجه، در سیر زمان، آندسته از عناصر فرهنگ پایدار میمانند و تقویت میشوند که برای زندگی فرد و برای جامعه، کارساز و سازنده باشند و عناصری کمرنگ شده و جای خود را به عناصر جدید میدهند که سودمندیِ خود را از دست داده باشند. بهدلیل پویایی ذاتی فرهنگ، مدام عناصر جدیدی جذب فرهنگ میشوند. پس توسعۀ فرهنگی در معنای عمیق، مجموعۀ فرایندهایی است که فرهنگ را در جهت تکامل پیچیدگی کارساز و راهگشا هدایت کند.
> متن کامل این گفتوگو را در شمارۀ هفدهم فصلنامۀ «جُنگ هنر مس» بخوانید.