علیهِ داوری گفت‌وگو با «سیدعلی صالحی» دربارۀ «هوشنگ چالنگی». .


اشاره: سال‌هایی دور، از هوشنگ چالنگی پرسیدم که آخرین دیدار شما با احمد شاملو به چه زمانی برمی‌گردد؟ او ‌گفت: تا پنجاه‌روز بعد از فوت منوچهر شفیانی، دیدارهایی در خلوت و صمیمیت با هم داشتیم.

بعدها در جایی خواندم که سیدعلی صالحی، هنگامی که سال ۱۳۵۹ به تهران آمده و با شاملو دیدار می‌کند و می‌گوید که اهل مسجد سلیمان است، شاملو از او می‌پرسد: «از هوشنگ چالنگی چه خبر؟» یعنی سیزده‌سال بعد، شاملو هنوز جویای احوالِ شاعری بود که شعرش فضای ادبیِ آن سال‌ها را تحت تاثیر قرار داده بود.

حالا شاملو و چالنگی، با فاصله‌ای نزدیک به چند قدم، در یک گورستان آرمیده‌اند، درست مانند سالِ ۱۳۴۶ که هوشنگ چالنگی در خانه‌ای در قسمت پایینی میدان فردوسی (در یکی از تقاطع‌های سعدی و صفی‌علیشاه) سکونت داشت و دفتر مجلۀ خوشه هم در چند قدمیِ آنجا بود.

همین نشانه برایم کافی بود تا سراغ سیدعلی صالحی بروم؛ شاعری که از زادگاه هوشنگ چالنگی، به شعر معاصر ایران معرفی شد.

بخش‌هایی از گفت‌وگو:

چه ظرفیت و امکاناتی در شعر ایشان موجود است که ادبیات جنوب، بویژه شعر نسل بعد از خود در جنوب را تحت تاثیر قرار داد؟
اسلوب و اندام ذهنی شعر چالنگی، به‌شدت از «عادت ایجاز» در زبان بختیاری و بومی متأثر است. در بختیاری ما، گاهی به‌جای -مثلاً- جوابی چندسطری، یک کلمه یا حتی یک صوت و جادوی حروفیه را خرج می‌کنند. نمی‌شود آن را به فارسی و خط ما نوشت. در هجرت‌ها و سفرهای بسیاری (در جوانی) به زیرگویش‌های طوایف دقت می‌کردم. انرژی عجیبی در کارکرد دیالوگ‌ها و ترانه‌هایشان موج می‌زند. چالنگی این «نور پنهان» را بر کلام خود گسترد تا به دستاوردی ویژه در شعر و زبان شعر خود برسد. ابداً از سر علم نبوده، یا خلق صنعت نکرده است. چون روح به زبان نزدیک شده بود، به این عطیه دست یافت. بعد از هوشنگ، ما پنج‌نفر موج ناب، نه متأثر از هوشنگ بلکه هم‌سو با او، اشتراکات تاریخی خود را برملا کردیم؛ آن‌هم با «معجزۀ کلمه» که راز اول و آخر هستی و آدمی است. لایه‌ها و لابیرنت‌ها و مشخصات و مختصات شعر چالنگی، ما را به «موج ناب» رساند؛ نامی که منوچهر آتشی بر بازی کودکانۀ ما گذاشت.

به‌عنوان یک شاعر پیش‌کسوت، مکث و سکوت چالنگی را مفید ارزیابی می‌کنید؟
به‌جای داوری بر این تقدیر، با خود کنار می‌آیم که اساساً «شاعران» معروف به «شعر دیگر»، راه دیگری جز مکث و سکوت نداشته‌اند. نظام زیستی، زمانی شریطۀ محیط و مأوا در دورۀ «گذار» از ذهنیت روستایی به «چرایی» شهری، یکی از چند عامل دعوت این دوستان به «خط پایان خلاقیت» بود. تصرف رسانه‌های ادبی ازسوی اهل قلم برگزیدۀ مرکز و پایتخت، کم‌رنگ شدن ابزار تشویق، روحیۀ غالب نوعی عرفان «نو مدنی»، تخلیۀ ناگهانی مغز موتوریک، دلسردی و انزوا، بازماندن در حاشیه، مصادرۀ متن ازسوی غول‌هایی مثل شاملو و اخوان و ده‌ها دلیل ذهنی و عینی، فردی و اجتماعی، حتی سیاسی… «مکث و سکوت» را تحمیل کرد. مسئله آن‌قدر عمیق و بغرنج است که نمی‌توان آن را مفید یا غیرضروری دانست.

چه شاخصه‌هایی شعر چالنگی را از دیگر شاعران گروه شعر دیگر متمایز می‌کند؟
مهم‌ترین مرز و ممیزه و میزان شعر چالنگی و دیگر سلسلۀ «شعر دیگر» به جهانواره‌ها برمی‌گردد. شعر چالنگی (با نظر به محتوا و نشانه‌ها و ایماژها) کاملاً شعری شبانی، پاستورال و متعلق به جامعۀ باز و بی‌حصار است. شعر دیگران، «هم‌صف و هم‌صنف زبانی او»، دقیقاً شهری، تکنو، مدنی و متعلق به جامعۀ بسته و اداری است.

 

> متن کامل این گفت‌وگو در شماره بیستم جُنگ هنر مس (ویژه‌نامه هوشنگ چالنگی) منتشر شده است.

شعرنوشتار

امکان ارسال دیدگاه وجود ندارد.