این جملۀ قصار به فردریخ نیچه، فیلسوف آلمانی منسوب است که گفت: «آنچه مرا نکشد، نیرومندترم میسازد». اکنون که به پشت سر مینگریم، میبینیم که هرروزش را بهصراحت، در چشمهای مرگ نگریستهایم، بی پلک برهمزدنی. شباهنگام، ستارهها را تا فروخفتنشان بر خاک سرد، مشایعت کردهایم. نه ما را رمقی بود و نه رغبتی، که قلم برگیریم و این جریده را، دیگربار، برپا داریم. آنچه خون را در رگهای خشکیدۀ کاغذ به گردش درآورده است، این شعر پُرفروغ است: «ما را تبار خونیِ گلها، به زیستن متعهد کرده است». زیستن ما، چیزی جز نوشتن نیست. پس از دهماه وقفه، این جریده، با این ایده، پا به راه نهاده است که پیش از مُردن، نباید مُرد.
این شمارۀ جُنگ هنر مس، دو پروندۀ ویژه دارد. پروندۀ استاد محمدحسین اسلامپناه که از سال قبل دنبال آن بودیم و بیماری استاد و ملاحظۀ حال ایشان و وقفۀ انتشار، آن پرونده را به تعویق انداخت. دوست داشتیم که کاری شایستهتر و پُربرگوبارتر عرضه میداشتیم. به قول عمادی شهریاری: «فرشتهای است بر این بام لاجورداندود/ که پیش آرزوی عاشقان کشد دیوار». خاطرۀ خوشی که از اولین دیدار با استاد اسلامپناه دارم، مربوط به فروردین سال ۱۳۸۷ است که با خانواده از کاشان به کرمان برمیگشتیم. سر راه، شب را در مهمانسرای جهانگردی اردکان بیتوته کردیم. صبح که برای خوردنِ صبحانه به غذاخوری مهمانسرا رفتیم، در کمال شگفتی، دکتر شفیعی کدکنی، مرحوم استاد ایرج افشار و استاد اسلامپناه را در سالن صبحانه دیدیم. نشاطی وصفنشدنی به من دست داد. آن سه استاد، با خودرو مرحوم افشار، به عادت معهود، در ایام نوروزی در حال گردش در ایران بودند. استاد اسلامپناه، متعلق به نسلی تکرارنشدنی است که ایران را از سرِ شناختی ژرف، دوست میدارند.
پروندۀ دیگر این شماره، به زنی قدرتمند و اثرگذار در تاریخ اقلیم کرمان اختصاص دارد: تَرکان خاتون؛ و در کنار آن، به مرور حکومت قراختاییان در کرمان در سدۀ هفتم هجری پرداختهایم. سهراب سپهری، زمانی گفته بود: «جای مردان سیاست بنشانیم درخت، تا هوا تازه شود». درختی که یک بانوی آیندهنگر، هشتصدسال پیش نشانده است، هنوز پابرجاست و آن چیزی نیست جز دمیدن هوای تازه در دهلیزهای کهن. زنان این سرزمین، بیآنکه سیاستمدار باشند، در همیشۀ تاریخ، مأمور این رسالت بودهاند.