گفتوگو با «احمدرضا احمدی» در شماره یازدهم «جُنگ هنر مس» که ویژهنامهای برای اوست، منتشر شده است. برای تهیۀ این شماره میتوانید به «پیشخان» در سایت سر بزنید. بخشهایی از مصاحبه را در ادامه بخوانید.
اشاره: ۲۱ساله بود که مجموعهشعر نخستش را منتشر کرد. مجموعهای به نام «طرح» که طرحی نو در شعر امروز فارسی درانداخت و جریانی تازه آغاز کرد که موج نو شعر فارسی نام گرفت. از آن زمان ۵۶سال میگذرد. او در همۀ این سالها همچنان شعر نوشت و مجموعههایش را یکی پس از دیگری منتشر کرد. حالا مجموع دفترهای شعرش بهاندازۀ یک قفسه است. یک قفسۀ کامل که حاصل بیش از نیمقرن شاعری بیوقفه است.
سخنگفتن از همۀ فعالیتهای احمدرضا احمدی در یک گفتوگو ممکن نیست، اما ساعتی را با او دربارۀ بخشهایی از کارنامۀ شاعریاش گفتوگو کردیم؛ از انتشار دفتر نخست و تأثیری که بر جریان شعر مدرن فارسی گذاشت، تا سالهای اقبال عمومی به شعر احمدرضا احمدی. در خلالِ گفتوگو نیز، احمدرضا از زندگی گفت؛ از سالهای کودکی و نوجوانی و اتفاقات سیاسی آن سالها، تا سالهای پیری و بیماری، و دری که به تعبیرِ او از بهشت به رویش گشوده شده است: نقاشی.
خیلیوقتها تا بحث موج نو و شعر شما به میان میآید، بسیاری نام فریدون رهنما و مهرداد صمدی را به میان میکشند و تأثیری که این دو نفر بر شعر شما گذاشتهاند، بهویژه فریدون رهنما از طریق ترجمۀ شعر شاعران فرانسه. اساساً زمانی که مجموعه نخستتان «طرح» را در بیستویکسالگی منتشر کردید، چقدر شعر دیگران را خوانده و از آنها تأثیر پذیرفته بودید و چقدر شعر شما متعلق به خودتان است؟
وقتی کتاب اولم «طرح» منتشر شد، مهرداد صمدی را نمیشناختم، اما فریدون رهنما را میشناختم. شاملو در یکی از کتابهایش از او یاد کرده است. او به زبان فرانسه، یک کتاب شعر چاپ کرده بود با مقدمۀ پلالوار. من تقریباً هرروز او را در کتابخانۀ مجلس میدیدم. کتابهای فرانسه را فیش میکرد. خوشسخن بود، از ادبیات آنروزِ جهان اطلاع داشت و عاشق ایران بود. من شعرهایم را به او نشان میدادم. با حوصله میخواند و برایم دربارۀ شعر حرف میزد.
اما ما متولدین ۱۳۱۹، شاهد حوادث مهم تاریخ ایران بودیم. ما شاهد ملیشدن نفت، میتینگهای سیاسی و خواندن مجلههای حزبی مثل «پیک صلح»، «شیوه» و «کبوتر صلح» بودیم. من در زمان کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲، سیزدهسال داشتم. پدرم هرشب کنار سفرۀ شام، روزنامۀ اطلاعات را برای ما میخواند که مملو از عکسهای اعدامها بود. محلۀ ما در کودکی من، یک محلۀ سیاسی بود. حسین امامی، ضارب کسروی و خلیل طهماسبی، ضارب رزمآرا و ناصر فخرایی ملقب به ناصر فنر، ضارب پهلوی دوم، از محلۀ ما بودند. من در هشتسالگی، بعد از ترور پهلوی دوم در ۱۵ بهمن ۱۳۲۷، هجوم پلیس را به خانۀ همسایهها دیده بودم و منقلب شده بودم. هشتسال داشتم که از کرمان به تهران کوچ کردیم. پناه ما خانۀ پدری عبدالرحیم احمدی و دایی من حسین احمدی در دزاشیب بود که فضای زیبایی داشت؛ گندمزار، درختان گردو، درختان توت و قناتی که در خانۀ دایی من جاری بود… شاید خمیرمایۀ شعر من، این حوادث بود. من در ۱۳سالگی بهوسیلۀ برخی مجلات، با شعر فرانسه آشنا شدم که سرآمد آن، پلالوار و لویی آراگون بودند. آراگون، کمونیستی دوآتشه بود و بعدها در پیری، مورد ملامت جوانها قرار گرفت که چرا برای جنایتکار مخوفی مثل استالین، شعر گفته است. او در خفا و تنهایی مرد. شعر «چشمان الیزا» را در همان سالها خوانده بودم. گفتن شعر هنوز هم برایم مجهول است. شما دوستداران شعر باید جستوجو کنید. نوشتن ۷ رمان و ۱۲ نمایشنامه هم، برایم مجهول است. نقاشیکردنِ این روزها هم، برایم مجهول است. هنوز جوابی نشنیدهام. شاید همۀ این تلاشها، جبر زمانه باشد. باید قبول کنید و مطمئن باشید که شعر من، متعلق به خودم است. من در نوجوانی، کتاب «افسانۀ» نیما و منظومۀ «مانلی» را خواندم؛ به من جوابی نداد. من از ابتدا بهدنبال جهانی دیگر بودم. تسلیم مُدها و روشهای دیگران نشدم. بهتنهایی بهراه افتادم. در تاریکی و سنگلاخ، با پای برهنه حرکت کردم. هیچوقت برنگشتم که جای پاهایم را در برف ببینم. من کنجکاو و یاغی بودم. این یاغیگری، شعرم را در من ساخت. همینطور که سینما و لبخند زنان، قطبنمای شعرم بود. بااطمینان میگویم شعرهای من، متعلق به «احمدرضا احمدی» است که از کسی تأثیر نگرفته است. کسی که روی من تأثیر گذاشت، عبدالرحیم احمدی پسرخالهام بود که شاعر نبود، نویسنده بود و مترجم بود. شما حتماً ترجمۀ «مکبثِ» شکسپیر و «زندگی گالیلۀ» برشت را از او دیدهاید. او مستقیم و غیرمستقیم، سازندۀ شخصیت ادبی من بود. اکنون در ایران نیست. آرزوی دیدارش را دارم.
و کسانی که شعر مرا کشف کردند، فروغ فرخزاد و مهرداد صمدی بودند. فروغ در کتاب «از نیما تا بعد»، با جسارت، شعر مرا که بسیار جوان بودم، کنار شعر نیما، شاملو، نادرپور، اخوانثالث و دیگران گذاشت و مهرداد صمدی، مقالۀ مهمی دربارۀ من نوشت که آن مقاله، مورد تقلید خیلیها قرار گرفت. هنوز هم مقالۀ او، جوان و زنده است.
این نوع شعر گفتن را دقیقاً از چه زمانی آغاز کردید؟
از ۲۰سالگی، با انتشار کتاب «طرح»، «روزنامۀ شیشهای» و «وقت خوب مصائب»…
> فایل صفحات گفتوگو با احمدرضا احمدی را از اینجا دریافت کنید.